غزلی زیبا از مصطفی رستگاری (تولد 1357):
نیمه شب ، وقتی که در زد میهمان داری کنید در به روی او نبندید ، آبرو داری کنید
قلب من در شهر چشمان شما جا مانده است قدر یک شب هم شده ، از او نگهداری کنید
راستی ، پرهای گنجشکان قلبم زخمی اند یادتان باشد که از آنها پرستاری کنید
چشمتان شاید دوباره زخمشان را تازه کرد از نمک پاشی به روی زخم خودداری کنید
قلب دزدی رسم خوبی نیست ، خواهش می کنم بعد از این ، خاتون من ، کم مردم آزاری کنید
وچند بیت زیبا از شاعران :
تو مثل بادی و من بید سر به فرمانم مباد اینکه دمی بی تو سر بچرخانم!
**************
وعده وصل به فردا دهی و می دانی؟ هرکه امروز تو را دید به فردا نرسد
**************
پیوند جان جداشدنی نیست ماه من تن نیستی که جان دهم و وارهانمت
لبخند کن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دهم و ان ستانمت